تفریحی
صابونی از جنس چربی انسان
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 14:36

"اورستیس لاپاز" هنرمند اهل میامی به تازگی صابونی عجیب را از وجود خودش درست کرده است. این صابون ها همگی از چربی هایی هستند که او از شکم خودش در آورده است و سپس تبدیل به صابون شده اند.

صابون‌های دستشویی با اضافه کردن روغن نباتی یا چربی حیوانی به یک قلیای قوی ساخته می‌شوند. این کار در دما و فشار بالا صورت می‌گیرد و آنچه حاصل می‌شود صابون و ماده‌ی دیگری به نام گلیسیرین یا گلیسرول است.

"اورستیس لاپاز" هنرمند اهل میامی به تازگی صابونی عجیب را از وجود خودش درست کرده است. این صابون ها همگی از چربی هایی هستند که او از شکم خودش در آورده است و سپس تبدیل به صابون شده اند.

صابون انسانی


این هنرمند آخرسال گذشته تحت عمل ساکشن بسیاری از چربی های شکمی خودش را خارج کرده است سپس با یک ایده جالب همه این چربی ها را تیدیل به صابون کرده است تا مردم بتوانند از آن استفاده کنند و صابونی به دست بزنند که از انسان ساخته شده است.

این صابون ها 25 درصد انسان هستند اما از دیگر مواد تشکیل دهنده آن می توان به روغن چای، سبزی های مفید برای پوست و بسیاری از ویتامین های پوستی اشاره کرد. او تنها توانسته است با چربی بدنش 20 قالب صابون درست کند.

او می گوید ایده صابون از همان زمان ساکشن کردن در ذهنش بوده است چرا که در دوره دبیرستان درس های زیست و شیمی بسیار دوست داشته است به همین علت این صابون ها را درست کرده است. قیمت هر صابون 1000 دلار است.

 



:: موضوعات مرتبط: اخبار، علمی، ،
:: برچسب‌ها: تکبال, صابون انسانی, چربی, چربی انسانی, ساخت صابون, تک بال, طنز, تفریح, چربی شکم, ساکشن, پوست, مو, میامی, قلیا,
مادر اي جلوه گاه آسمانی
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 19:43

روزمادرمادرم از تو سخن گفتن بسی سخت و ناتوان است از تو سرودن و گفتن قلمی توانا و هنری بی همتا می طلبد که فاقد از آنم ...

مادرم نام تو واژه ای به بلندای آسمان و پهنای زمین است که در قلم هیچ کاتب و اهل قلمی نمی گنجد.

*مادرم ای عزیز تر از تمام هستی

تو را روزی که بند بند وجودم به هستی تو بند بود از آن روزی که طپش قلبت تنها صدای آرام بخش دوران تنهایی ام بود از آن لحظه ها و نیمه شب های پرالتهاب که نفس در نفس من تا صبح سلامتم بیدار می نشستی می شناسم.

در دعای بی پایان و چهره تکیده ات، چین پیشانیت و موهای سپیدت گواه از رنج های بسیاری ایست که برایم کشیده ای.

هیچ موجودی به قداستت نمی رسد و  من نیز ناتوان تر از آنم که تکیه گاه همه امیال درونی آن شوم جز ان که تو را پس از خداوند به نیکی و زیبایی بستایم و تا آخرین دم تو را سپاس گویم، چشمان تو دریچه ای به سوی بهشت جاودان و دستانت محراب دعایم و لبخندت آرامش قلبم و قلب تو تجلی گاه پروردگار عالمیان، در طلوع چشمانت به باور زندگی می رسم و در سپیده دم لبخندت لذت زندگانی را در می یابم و از دستانت محبت و نوازش.

امروز روز توست روز همه خوبیها روزی که بهار با همه دلبری و زیبایی هایش به تو حسادت می کند چون تو بر گرفته از عشق محمد (ص) ، همسر علی (ع) و مادری فداکار برای فرزندان علی (ع) هستی.
فاطمه دردانه پیغمبر که ملائک بال در بال، گسترده آسمان را برای قدومش، مهیا کرده اند.

امروز روز ولادت یگانه بانوی اسلام، نوباوه رسالت، پیکر عصمت، هم سنگ و همسر خلاقت خدا در زمین است ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

فاطمه جان، ای اسوه خدایی، ای جلوه الهی و عشق کبریایی بر ما ببخشای ای بانو در ناتوانی قلم هایمان در وصف رضای الهی در رضای تو بر ما بخشای که چشمان جست و جوگرمان توان دیدن بلای وجودت را ندارد آن چنان که شایسته هستی.

برما ببخشای که نگاه دریا گونه ات و عطر کلام آسمانی را تفسیر می کنیم اما نه آن چنان که شایسته حبیبه خدا باشد.

توان  آن راز بقای اسلامی که صاحب والاتر مقام در بهشت است و اشتیاق همیشه بهشت، ای مستوره یاسمین وای فضیلت کوثر، تو آن اسوه همیشه بیدار و هوشیاری که فرشتگان آسمان در خدمت تو اند.


درود همه پاکان گیتی نثار خاک پای تو باد؛ ای مادر همگان


فاطمه همسری فداکار برای علی بود به گونه ای که هر وقت به آن می نگریست ناملایمان را بیش تر به فراموشی می سپرد و تا زنده بود از مشکلات علی گره گشایی می کرد.


علی (ع) می فرمایند: فاطمه نعمتی است آسمانی که نصیب من شده که من بر مردم جهان به داشتن چنین همسری فخر می کنم.


همسرم، همسر رنجور و فداکارم بارانی از عشق و نمی از ستاره ارزانی تویی که در تبار معصومانه نگاهت چشمان خسته من ستاره می چید، خوش آهنگ ترین نغمه های هستی نثار قلب خسته و صورتت وقتی محبتت را با همه وجودت به من تقدیم کردی و مرا شرمنده الطاف کریمانه ات نمودی و دل قشنگت را مالامال از عشق به من هدیه دادی با دادادگی را سخت بر دلم نهادی و امانت عشق را در وجودم رخنه کردی که آن زمان عهد کردم تکیه گاهت در همه لحظات باشم.


همه گل های آسمانی تقدیم تو باد.



:: موضوعات مرتبط: اخبار، اجتماعی، خانواده، ،
:: برچسب‌ها: تکبال, روزمادر, حضرت فاطمه سلام الله علیه ها, پیغمبر, حضرت علی علیه السلام, اسلام, مادر, تک بال, خانواده,
الناز شاکر دوست سوار بر ماشين يک ميلياردي + تصاوير
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 18:33

 در حاشيه اکران خصوصي فيلم "رالي ايراني" که با حضور عوامل و گروهي از هنرمندان برگزار شد ،الناز شاکردوست با يک ماشين پورشه پانامرا به محل اکران آمد . البته اينکه اين ماشين متعلق به شاکردوست هست يا نه اطلاعاتي در دست نيست.

النازشاکردوست



:: موضوعات مرتبط: اخبار، فرهنگی وهنری، سرگرمی ها، دنیای بازیگران، ،
:: برچسب‌ها: تک بال, عکس بازیگران زن, النازشاکردوست, رالی ایرانی, تکبال, پورشه, ماشين يک ميلياردي, بازیگران, اکران, پورشه پانامرا, takbal,
داستان زن زندانی که قرار بود فقط دست‌وپای شوهرش را بشکند اما او را کشت!
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 12:37

در حالی‌که باد لایه‌ای از خاک روی جنازه کشیده بود، خانواده متوفی برای یافتن او هنوز به بیمارستان‌ها سر می‌زدند؛ اما سرانجام قفل سکوت آمر جنایت در آگاهی شکسته شد؛ جنایتی که دو رهگذر نیز شاهدش بودند، ولی حتی به خود زحمت یادداشت شماره پلاک خودرو یا تماس با پلیس را ندادند.

 «مریم» نام مستعار زنی است که این روزها به جرم معاونت در قتل و مشارکت در آدم‌ربایی سال‌های حبس خود را می‌‌گذراند. مریم 21 سال را باید در زندان سپری کند و شاید وقتی آزاد شود، موهایش سفید و دخترانش راهی خانه بخت شده باشند. آن چه موجب جنایتکار شدن این زن شد، اختلافات جزیی با همسرش بود که کم‌کم عمیق و غیرقابل گذشت شد.

این زن دستور ادب کردن شوهرش را داده بود، ولی این فرمان، به قتل همسرش منجر شد؛ همسری که از او جدا شده بود و حاضر نبود به زندگی گذشته برگردد.

مریم در گفت و گو با روزنامه حمایت خود را چنین معرفی می‌کند: اصالتا کرد هستم؛ ولی در اراک به دنیا آمدم و بزرگ شدم. سه برادر و یک خواهر دارم. دو برادرم از من بزرگتر و متأهل و یک برادر و خواهرم از من کوچکتر و مجردند. پدرم هم بازنشسته کارخانه آلومینیوم‌سازی است. دیپلم گرافیک دارم.

چگونه با همسرت آشنا شدی؟

آشنایی من و مسلم و خواستگاری او از من کاملا سنتی برگزار شد. برادرش همکار دایی‌ام بود. همدیگر را دیدیم و با موافقت خانواده‌ها ازدواج کردیم.

این ازدواج به میل خودت بود یا اجبار؟

پدرم در این مورد بچه‌هایش را آزاد گذاشته بود و من نیز به میل خودم با مسلم ازدواج کردم. البته به خاطر موقعیتی که در آن زمان داشتم مجبور به این ازدواج شدم.

چه موقعیتی؟

مدتی بود که مادرم به بیماری سرطان مبتلا شده و تمام فکر و ذکرمان به او مشغول بود. هر لحظه گمان می‌کردم شاید مادرم را از دست بدهم. وقتی مسلم به خواستگاری آمد، خیلی راحت قبول کردم تا دل مادرم را شاد کنم. او آرزو داشت دامادش سیگاری یا معتاد نباشد و دستش به دهانش برسد؛ مسلم هم این‌طور بود.

بعد از شروع زندگی با همسرت خوشبخت بودی یا از همان ابتدا دچار اختلاف شدید؟

اوایل زندگی‌مان خوب بود. اما من و مسلم یک اختلاف بزرگ داشتیم؛ من دختری 17ساله و پرشروشور و مسلم مردی 28 ساله بود. همین تفاوت سنی باعث می‌شد از نظر ظاهری به هم نیاییم و از نظر فکری هم با هم به تفاهم نرسیم. من به دنبال ظاهری شاد و مد روز بودم و همسرم مردی جاافتاده، بسیار صرفه‌جو بود که حتی بزرگتر از سن خودش به نظر می‌رسید.

چرا سعی نمی‌کردی با شوهرت همراه باشی؟

مسلم اجازه نمی‌داد کاری را به تنهایی انجام دهم. مثلا، دوست داشت در کوچکترین کاری مثل جابه‌جایی یک میز کوچک او را صدا کنم تا هم کمک کند و هم نظر بدهد. اگر در نبودش تغییر دکوراسیونی در خانه می دادم، با ورودش به خانه عصبانی می‌شد و تصور می‌کرد من به او اهمیت نداده ام.

فرزند هم داشتید؟

بله، اما شوهرم اصلا نمی‌خواست بچه‌دار شویم. مرتب اوضاع اقتصادی و معیشتی را می‌سنجید. من دلم می‌خواست مادر شوم و او متنفر از پدر شدن بود. بچه اول‌مان در هشت ماهگی سقط شد و او را از دست دادیم. دومین فرزند دخترمان سحر بود که حالا پانزده سال دارد و سومین فرزندمان صبا ده ساله است.

ولی گفتی که همسرت موافق نبود؟

بعد از به دنیا آمدن سحر، زندگی‌مان برخلاف انتظارم شیرین شد. مسلم او را دوست داشت. ولی وقتی فهمید دوباره بعد از پنج سال باردار شده‌ام، اصرار کرد صبا را سقط کنم؛ طرفدار تک فرزندی بود. بالاخره به دنبال مخالفت مادرشوهرم با این کار، دست از اصرار برداشت و صبا به دنیا آمد.

تحصیلات همسرت چه قدر و شغلش چه بود؟

فوق دیپلم داشت و در یکی از کارخانه‌های بزرگ اراک کار می‌کرد.

علت جدایی‌تان چه بود؟

مشکل اصلی ما این بود که هر دو «من» بودیم و هیچ کدام‌ کوتاه نمی‌آمدیم. برای مسلم حرف زدن درباره طلاق خیلی راحت بود؛ انگار قبل از ازدواج هم تصمیم داشت اگر زنش به دردش نخورد، او را طلاق دهد. پیش از به دنیا آمدن صبا بر سر هر موضوعی، حرف از جدایی می‌زد.

دوازده سال از ازدواج‌مان می‌گذشت که بالاخره در مقابل رفتارهایش، من هم گفتم طلاق می‌خواهم. سه بار برای طلاق توافقی اقدام کردیم و هر بار با وساطت خانواده‌ها دوباره سر خانه و زندگی برگشتیم تا این که بار چهارم توانستم خانواده خودم را راضی کنم و دور از چشم اقوام، طلاق گرفتیم.

 در دل نمی‌خواستم از مسلم جدا شوم. مهریه‌ام 135 عدد سکه بود که 25 سکه را بخشیدم. گفته بودند اگر زن بخواهد دوباره رجوع کند و شوهرش نخواهد، شوهر باید سکه‌های بخشیده را به او بدهد در غیر این صورت، زن می‌تواند دوباره به خانه شوهر برگردد. با وجود خساست مسلم می دانستم او 25 سکه را نمی‌دهد. بعد از یک ماه و نیم به محضر رفتم و تقاضای رجوع کردم. مسلم هم به آنجا آمد.

 از دیدنش متعجب شدم؛ او اصلا فرقی نکرده بود، انگار بود و نبود من برایش اهمیتی نداشت، نه قیافه و نه لباسش تغییری نکرده بود. وقتی فهمید می خواهم برگردم، گفت اصلا حاضر نیستم دوباره با تو زندگی کنم و وقتی موضوع 25 سکه را شنید، گفت نمی توانم بپردازم.

با درماندگی به خانه مادربزرگم رفتم. همان جا یک نفر از بستگان بی‌خبر از طلاق ما زنگ زد و گفت مگر مسلم داماد شما نیست؟ چه طور به خواستگاری دختر فلانی آمده است؟ مادربزرگم هم گفت نوه‌ام می‌خواهد سر زندگی‌اش برگردد.

 من هیچ حرفی نزدم ولی آتش انتقام از همان روز به جانم افتاد. دلیل مخالفت مسلم را فهمیدم و می‌خواستم طوری کتک بخورد که برایش درس عبرت شود. مسلم از یک سال قبل که هنوز باهم زندگی می‌کردیم، با آن دختر که هم از اقوام دور بود و هم خواهرزن همکارش، قرار ازدواج گذاشته بود و چند بار همدیگر را دیده بودند.

فردای آن شب به مسلم زنگ زدم و گفتم اگر با دیگری ازدواج کنی، خودم، تو و بچه‌ها را یک جا به آتش می‌کشم. گفت هیچ کاری نمی‌توانی بکنی.

و پس از این گفت‌وگو برای ادب کردنش نقشه کشیدی؟

بله، با زن مستأجرمان موضوع را در میان گذاشتم و شماره تلفنی برای اجرای نقشه‌ام داد. وقتی تماس گرفتم، کسی که آن طرف خط بود، خود را میثم معرفی کرد و گفت من و دوستم مرتضی 500 هزار تومان می‌گیریم که در کوچه کتکش بزنیم دست و پایش را بشکنیم.طبق محاسبه‌ام، چند روز بعد نوبت شیفت کاری عصر مسلم بود.

 نقشه‌ام را چهاردهم اسفند سال 87 عملی کردم. ساعت 2 بعد از ظهر بود و کوچه‌ای که در مسیر رفت‌وآمد همیشگی مسلم قرار داشت، خلوت بود. طبق قرار با خودرو ‌ام داخل کوچه رفتم و مقابل مسلم توقف کردم. به میثم و مرتضی که دو پسر جوان و مجرد بودند، گفته بودم ابتدا با او صحبت می‌کنم و اگر به تفاهم رسیدیم، اشاره می‌کنم تا بروید، وگرنه، دورتر می‌روم و شما او را بزنید.

چرا قبل از طلاق به فکر زندگی‌ات نبودی؟

گمان می‌کردم می‌توانم با طلاق او را بترسانم. حاضر بودم بمیرم، ولی بچه‌هایم زیر دست زن بابا نباشند. حتی به مسلم گفتم بگذار برگردم، آن وقت تو زن بگیر؛ اعتراضی نخواهم داشت. نمی‌خواستم با آن وضع زندگی دوازده ساله را رها کنم و به دیگری بسپارم. اما مسلم قبول نکرد.
خب، ادامه بده.

من سوار ماشین شدم، دورتر رفتم، ولی میثم و مرتضی را می‌دیدم. آن وقت بود که فهمیدم میثم اسلحه دارد. او با تهدید مسلم را سوار خودروشان کرد و به سمت خارج شهر رفتند. دو نفر رهگذر هم این صحنه را دیدند که من به آنان گفتم موضوع شخصی و خانوادگی است. آنان با این حرف من رفتند و حتی به خود زحمت برداشتن شماره پلاک را هم ندادند.

میثم تلفنی گفت اگر همراه‌شان نروم، او را رها می‌کنند؛ بنابراین دنبال‌شان رفتم. جاده فرعی کرهرود اراک محل خلوتی است. در آن جا، مسلم بعد از چند لحظه درگیری به میثم و مرتضی گفته بود اگر دستم به پلیس برسد، شما را معرفی می‌کنم که میثم هم با قفل فرمان به گردنش ضرب‌‌ای زد و باعث قطع نخاعش شد. ضربه بعدی را مرتضی با سنگ به گیجگاهش زد. من دیگر نتوانستم نگاه کنم و رفتم.

همان روز به مرتضی زنگ زدم که گفت ما او را بیهوش در کنار جاده رها کردیم پول را فوری به حساب بریز و دیگر اسمی از ما نبر، در غیر این صورت یا خودرو یا دختر کوچکت راکه با تو زندگی می‌کند، می‌دزدیم. می‌دانستند چه قدر بچه‌هایم را دوست دارم. حاضر بودم از زندگی خود دست بکشم، ولی بچه‌هایم را از دست ندهم.

تا چند روز پس از این اتفاق، خانواده مسلم به تمام بیمارستان‌ها سر زدند، اما پیدایش نکردند. فهمیدم که او زنده نیست، والا باید در یک بیمارستان پیدا می‌شد. 400 هزار تومان به حساب مرتضی ریختم و گفتم 100 هزار تومان را هم تا چند روز دیگر واریز می‌کنم. از روی ناراحتی و نگرانی، ماجرا را به خواهرم گفتم.

همان زمان پلیس به سراغم آمد و مرا به آگاهی بردند و گفتند خانواده شوهر سابقت به تو مظنون‌اند. من ابتدا اظهار بی‌اطلاعی کردم، یک بار هم از بازداشت به خانه برگشتم؛ ولی دوباره بازداشت شدم. من تنها مظنون بودم. ساعت سه صبح 24 اسفند بود که فهمیدم خواهرم همه ماجرا را به پلیس گفته است و مجبور شدم اعتراف کنم.

تا آن روز جسد پیدا نشده بود؟

نه، با روشن شدن هوا به آنجا رفتیم. جاده خلوت و تردد زیادی نداشت. باد و توفان یک لایه خاک روی جسد کشیده و‌ آن را پوشانده بود. بعد از دستگیری من، میثم و مرتضی هم خیلی زود دستگیر شدند.

چه حکمی برای‌تان صادر شد؟

برای میثم که ضربه قفل فرمان را زده بود، 21 سال حبس و برای مرتضی که ضربه کشنده را زده بود، 16 سال حبس و قصاص صادر شد. من هم به 21 سال حبس محکوم شدم.

بعد از این اتفاق، خانواده مسلم را دیدی؟

فقط پدر و برادرش را سه سال بعد در دادگاه کیفری دیدم. پدرشوهرم را آقاجون صدا می‌کردم. در دادگاه حرف‌هایم درباره زندگی‌مان و پشیمانیم از این اتفاق باعث گریه آقاجون و برادرشوهرم شد. من خانواده شوهرم به خصوص آقاجون را خیلی دوست داشتم؛ ولی افسوس.

بچه‌هایت را هم دیده‌ای؟

نه، خانواده مسلم حضانت‌شان رابه عهده گرفته‌اند و در این مدت 5 سال که زندانی هستم، اجازه نداده‌اند حتی یک بار صدای‌شان را بشنوم. به مادرشوهرم حق می‌دهم، بچه‌اش را از او گرفته‌ام و او هم به این صورت بچه‌های مرا از من گرفته است. من هم یک مادر هستم، دلم برای شنیدن یک لحظه صدای‌شان پر می‌زند؛ ولی نمی‌خواهم یک بار دیگر آرامش را از این خانواده بگیرم.نمی‌خواهم دل‌شان بیشتر خون شود.

چرا از اراک به تهران آمدی؟

می خواستم از هر چیز که مرا به یاد مسلم و بچه‌هایم می‌اندازد، دور باشم.
اینجا زندان بزرگی است. امکانات آموزشی زیادی دارد و می‌توانم با کار و سرگرمی سال‌های حبس را بگذرانم. از صبح تا ظهر در کلاس‌های هنری شرکت می‌کنم. در این 5 ماه روحیه‌ام بهتر شده است.

برداشت آخر:

ازدواج زودهنگام و شتابان مریم، نتیجه تلخی در پی‌داشت و مهمتر از همه این‌که در این قضیه دو کودک قربانی طلاق شدند. زنانی نظیر مریم در زندان‌ها کم‌ نیستند؛ زنانی که با اشتباهی بزرگ، فرد یا افرادی را وادار به تنبیهی خونبار کرده اند.

مرتضی منتظر لمس طناب دار بر گردنش است و میثم و مریم تمام سال‌های جوانی‌شان را در زندان خواهند گذراند. آتش سوزان داغ این جنایت موجب شده خانواده مسلم اجازه دیدار بچه ها را به این مادر ندهند. مریم نیز آتش اشتیاق دیدار فرزندان یا شنیدن صدای‌شان را در دل خاموش می‌کند تا شعله‌ور‌کننده آتش دیگری در دل اولیای دم نباشد. کاش مسلم و مریم اختلافات کوچک زندگی‌شان را به اختلافات پایدار و عمیق تبدیل نمی‌کردند.



:: موضوعات مرتبط: اخبار، حوادث، داستان، ،
:: برچسب‌ها: تک بال, حوادث, قتل, کشتن همسر, قتل همسر, قتل عمد, اعدام, اراک, طلاق, داستان واقعی,
گرانترین زن سینمای ایران را بشناسید
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 18:0

قرار بود در این فیلمی که این بازیگر زن نقش اول آن را دارد ، الناز شاکردوست هم برای یکی از نقش های مکمل جلوی دوربین قرار بگیرد اما به خاطر عدم توافق مالی بین وی و تهیه کننده این همکاری شکل نگرفت.

لیلا اوتادی که در سال ۸۸ با بازی در ۶ فیلم سینمایی عنوان پرکارترین بازیگر زن را به خود اختصاص داد شنیده ها حکایت دارد هنوز چند روز از آغاز سال جدید نگذشته به طور همزمان مشغول بازی در دو فیلم سینمایی به نام های "پیتزا مخلوط” و "سورپرایز” است.

طبق خبرهای موثق، اوتادی برای بازی در "پیتزا مخلوط” که حسین قاسمی جامی کارگردانی آن را برعهده دارد مبلغ ۷۵ میلیون بابت ۲۵ روز بازی دریافت کرده است که این امر موجب شد اوتادی لقب گرانقیمت ترین بازیگر زن سینمای ایران را به خود اختصاص دهد.

 قرار بود در این فیلم الناز شاکردوست هم برای یکی از نقش های مکمل جلوی دوربین قرار بگیرد اما به خاطر عدم توافق مالی بین وی و تهیه کننده این همکاری شکل نگرفت.
 

 

بد نیست در انتها به رقم دستمزد برخی دیگر از بازیگران زن سینمای ایران نیز اشاره ای داشته باشیم:
نیکی کریمی:۵۰ میلیون تومان برای بازی در فیلم "شکلات داغ”
مهناز افشار: ۵۵ میلیون تومان برای بازی در فیلم "پوپک و مش ماشالله”
مهتاب کرامتی:۳۵ میلیون تومان برای بازی در فیلم "آدمکش”
نیوشا ضیغمی:۳۰ میلیون تومان برا بازی در فیلم "به سوی آفتاب”

لیلا اوتادی متولد ۱۴ مرداد ماه ۱۳۶۲، دارای مدرک کارشناسی معماری داخلی از دانشگاه تهران است. وی با فیلم «چشمان سیاه» ساخته ایرج قادری بازیگری را آغاز کرد.

لیلا اوتادی میگویدسه خواهر و یک برادر دارم.
دوست دارم همه ژانرها را تجربه کنم به خصوص کارهای هنری، کمدی و اکشن را بیشتر دوست دارم. البته اگر در ژانر وحشت هم فیلمنامه خوبی به دستم برسد حتما آن را کار خواهم کرد.

در درجه اول نقشی که به من پیشنهاد شده است حائز اهمیت است. بعد فیلمنامه، کارگردان و بقیه عوامل مثل نقش‌های دیگرو… البته از همه مهم‌تر هر نقشی که بازی می‌کنم با تمام علاقه‌ام بازی می‌کنم و تمام سعی‌ام را می‌کنم که خروجی کار مطلوب باشد.

فکر می‌‌کنم دغدغه اصلی‌ام مفید واقع شدن است. موفقیت در زندگی هنری و زندگی شخصی را هم به این دغدغه‌ها اضافه کنید.

تعریف اوتادی از بازیگری
بازیگری فرصتی است برای تجربه شرایط و زندگی‌هایی که ممکن است در حالت‌های عادی زندگی قادر به تجربه آنها نباشیم. مطمئنا بازیگری حرفه حساس و خاصی است که مورد توجه و قضاوت عموم مردم قرار می‌گیرد. ولی برای من بخش مهم شغلم این است که زندگی‌های مختلفی را می‌توانم تجربه و احساس کنم.
 
رویای کودکی لیلا
انسان وقتی کودک است به خیلی چیزها فکر می‌‌کند، شاید یک دورانی پزشکی، یک دورانی مهندسی و… فکر می‌‌کنم بازیگر شدن رویای کودکی خیلی از انسان‌هاست و بعضی‌ها این رویا را دنبال می‌کنند و به آن می‌رسند و بعضی دیگر وقتی به سن بالاتری می‌رسند به چیزهای دیگری می‌پردازند و دنبال این کار نمی‌روند. بازیگری هم یکی از رویاهای قوی کودکی‌ام بود که آن را دنبال کردم.



:: موضوعات مرتبط: اخبار، فرهنگی وهنری، سرگرمی ها، دنیای بازیگران، ،
:: برچسب‌ها: تک بال, گرانترین زن, سینمای ایران, تکبال, بازیگران زن, گرانترین بازیگر, لیلااوتادی, عکس دختر, عکس بازیگران زن, کودکی, سلامت, طنز, سرگرمی, تفریح, اخبار, سینما, سینماهفت, بازیگر, تهیه کننده, نیوشاضیغمی, الناز شاکردوست, takbal,
عسل بدیعی بازیـگر جوان سینما درگذشت
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 15:50

عسل بديعي بعد از ظهر روز دهم فروردين به دليل دچار شدن به سردرد و حالت تهوع توسط اورژانس به بيمارستان منتقل شدند درحاليكه مسموميت و اوردوز به هيچ وجه از علائم وي نبوده و به همين دليل و تشخيص ندادن علت شب يازدهم به بيمارستان لقمان منتقل شد.

           

در بيمارستان لقمان ساعت 12 ظهر مرگ مغزي وي تاييد شد و علت مرگ هم طي بررسي هاي اوليه پارگي عروق مغزي وبه دنبال آن خونريزي مغزي مشخص شده است و ايست تنفسي وي در اين وضعيت مزيد برعلت شد و وي شب گذشته براي اهداي اعضا به بيمارستان مسيح دانشوري منتقل شد.

                   

مرگ مغزي وي توسط 4 متخصص و افزون برآن نماينده قوه قضائيه و پزشك قانوني تاييد شده است و طبق موافقت خانواده وي وهم چنين ميل باطني وي و در خواستش براي اهدا اعضايش آن هم در جشن نفس همه ي اعضاي داخلي از جمله كليه، كبد، قلب و ريه ي وي اهدا خواهد شد.
وي افزود:همه ي  نسوج و بافت هاي قابل اهدا نيز به درخواست خودش اهدا مي شود .

 



:: موضوعات مرتبط: اخبار، اجتماعی، حوادث، فرهنگی وهنری، دنیای بازیگران، ،
:: برچسب‌ها: takbal, بازیگران, عسل بدیعی, سینما, عکس بازیگران, تلویزیون, تک بال, سرگرمی, تکبال, فوت عسل بدیعی, مرگ مغزی عسل بدیعی,
زن خون آشام
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 14:51

ميشل، دختر 29 ساله آمريکايي در اقدامی عجیب و غریب در حدود 10 سال است که از خون حيوانات مي خورد و تقريبا به يک خون آشام تبديل شده است!

      

ميشل که در يک برنامه تلويزيوني حضور يافته بود ، درباره اين ويژگي وحشتناک خود مي گويد:از دوران کودکي به خوردن خون علاقه خاصي داشتم و اگر بخواهم واقعيت را بگويم به خوردن خون انسانها تمايل بيشتري دارم اما بخاطر مسائل متعددي از خوردن خون انسان امتناع مي کنم.

وي ادامه مي دهد:با تمام اين مسائل هفته اي يکبار و با اجازه گرفتن از دوستانم خون آنها را از بازويشان خارج مي کنم و آنرا مي خورم ، البته اين موضوع تنها با رضايت دوستان صورت مي گيرد.

پزشکان معتقدند که ميشل از نوعي سندروم ژنتيکي خاصي رنج مي برد که جزو نادرترين بيماري هاي ژنتيکي در جهان است اما الگوهاي محيطي و اخلاقي نيز در اين بيماري بسيار موثر هستند.

 



:: موضوعات مرتبط: اخبار، حوادث، ،
:: برچسب‌ها: takbal, زن خون آشام, تک بال, میشل, اخبار, حوادث, تکبال,
مردي بي دست كمتر از 6 دقيقه پنچري مي گيرد
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 18:41

مرد معلولي در عرض 6 دقيقه پنچري خودرو را با كمك 2 پايش مي گيرد و منت هيچ انساني را نمي‌كشد " مست رستا تزمن " كه به طور مادرزادي دست ندارد با استفاده از انگشتان پاهايش مي تواند كارهاي فوق العاده اي همچون رانندگي، تعويض لاستيك و خريد خانه را  انجام مي‌دهد.


اين مرد امريكايي مدعي است از آنجا كه همه عمر از نعمت داشتن دست محروم بوده در طول سالها به خودش كمك كرده تا همه كارها رابا استفاده از پايش انجام دهد و حالا مهارت بي نظيرش دو پنچرگيري اتومبيل باعث شده كه نام او در كتاب گينس ثبت شود.



:: موضوعات مرتبط: اخبار، اجتماعی، رکوردهای گینس، ،
:: برچسب‌ها: تک بال, معلولیت, گینس, معلول, آمریکا, رانندگی باپا, مهارت, محرومیت, معلولیت دست, پنچرگیری زیر6 دقیقه,
برترین بازیگران زن سال 2012
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 18:6
نیویورک تایمز برترین بازیگران زن سال 2012 را معرفی کرد.

جنیفر شریدر لارنس متولد ۱۵ اوت ۱۹۹۰ بازیگر فیلم و سریال آمریکایی است. وی با حضور در مجموعه تلویزیونی بیل انگوال پا به عرصه بازیگری نهاد. وی با حضور در فیلم‌هایی چون دشت سوزان و زمستان استخوان‌سوز توجه منتقدان را به خود جلب کرد و نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد.

 

آن ژاکلین هاتاوِی متولد ۱۲ نوامبر ۱۹۸۲ بازیگر آمریکایی است. در سال ۲۰۰۸ بازی خوب هاتاوی در فیلم ریچل ازدواج می‌کند در نقش کیم مورد استقبال و ستایش صاحب‌نظران قرار گرفت. او با نقش‌آفرینی در این فیلم برنده و نامزد چندین جایزه سینمایی شد.

 

ربل ویسلون بازیگر ونویسنده ی استرالیایی از آثاری که وی در آنها حضور داشته میتوان به : "ضربه کامل" و "گوست رایدر" اشاره کرد.

 

نائومی الن واتس متولد ۲۸ سپتامبر ۱۹۶۸هنرپیشه انگلیسی-استرالیایی است. عمده شهرت وی به خاطر بازی در فیلم جاده مالهالند ۲۰۰۱ به کارگردانی دیوید لینچ می‌باشد.

 

امی لوو آدامز متولد بازیگر، خواننده آمریکایی و متولد ۲۰ اوت ۱۹۷۴ در ویچنزا در ایتالیا است. او در فیلم هایی همچون اگه می‌تونی منو بگیر ۲۰۰۲ ، شب در موزه: نبرد اسمیت‌سونیان ۲۰۰۹ ، جولی و جولیا ۲۰۰۹ و مشت‌زن۲۰۱۰ بازی کرده است.

 

کری واشنگتون متولد 31 ژانویه ی 1977 از آثار وی میتوان به آخرین پادشاه اسکاتلند اشاره کرد.

 

کایرا کریستانا نایتلی متولد ۲۶ مارس ۱۹۸۵ در لندن بازیگر انگلیسی است. وی کار بازیگری خود را در دوران آغاز کرد و از سال ۲۰۰۳ و پس از بازی در فیلم های "مثل بکهام شوت بزن" و "دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه" به شهرت جهانی دست پیدا کرد. نایتلی در چند فیلم هالیوود ی ظاهر شد و موفق شد برای بازی در نقش الیزابت بنت در فیلم غرور و تعصب، نامزد جوایز اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول زن شود. ۲ سال بعد نیز وی برای بازی در فیلم "کفاره"، باز هم نامزد جایزه گلدن گلوب شد. در سال ۲۰۰۸ نیز، مجله فوربز اعلام کرد که نایتلی دومین زن از نظر دریافت دسمتزد در سال ۲۰۰۷ بوده است و تنها غیز آمریکایی این لیست شد.

 

 


:: موضوعات مرتبط: اخبار، فرهنگی وهنری، دنیای بازیگران، ،
:: برچسب‌ها: 2012, برترین ها, تفریح, بازیگر, برترین بازیگران, عکس بازیگران, تک بال, ويلسون, ربل, جنيفر لارنس, تکبال, سرگرمی, بازیگران زن,

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد