تفریحی
والدین با کودک شب ادرار چه کنند؟
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 1:4

کودکپدیده‌ی شب ادراری در بعضی از کودکان رخ می دهد، پزشکان به والدین توصیه می‌کنند تا با مهربانی با کودک برخورد نمایند تا او بتواند این عادت را ترک نماید.

والدینی‌ که کودکی دارند که دچار شب‌ادراری است می‌بایست سعی کنند تا نقش حمایتی درباره ی کودک داشته باشند.

گفتنی است ابتدا باید کنترل شود که آیا کودک مشکلاتی در زمینه‌ی مجاری ادراری دارد یا خیر

چنانچه مشکل فیزیکی نداشته باشد معمولا مشکل روانی است.

بررسی ها نشان می‌دهند عدم دادن مقدار زیاد آب به کودک در شب و همینطور پاداش دادن به کودک چنانچه درشبهایی که  موفق شدشب ادراری نداشته باشد، همینطور هوشیار بودن در طول شب و همراهی کودک برای رفتن به دستشویی و صحبت و داستان‌های زیبا برای او تعریف کردن و بویژه در شب‌های طوفانی در کنار او خوابیدن می تواند نقش پیشگیرانه داشته باشد.


برای راحتی کار والدین ، پزشکان توصیه می‌کنند تا از ملحفه‌های ساده و تشک‌های قابل شستشو‌ برای کودک استفاده کنند و هرگز کودک را دعوا نکنند وتنش هاي موجود در خانه و یا مدرسه کودک را کاهش دهند.



:: موضوعات مرتبط: دانستنی های پزشکی، بی قراری وگریه کودکان، ،
:: برچسب‌ها: تکبال, شب ادراری, کودکان, نوزاد, بیماری, تک بال, والدین, کودک, آب, پیشگیری ازشب ادراری, دستشویی, کودکانه, داستان, takbal,
داستان واقعی ازنامساوی ها
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 23:52

پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند.

ناظم با رنگ قرمز و چهره بر افروخته از عصبانیت فریاد کشید، بهت گفته باشم تو هیچی نمی شی، هیچی...

مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت، آب دهانش را قورت داد و خواست چیزی بگوید، اما سرش را پایین انداخت و رفت.

برگه ی امتحان مجتبی دست به دست معلمان چرخید و اشک و خنده با یکدیگر تلفیق شد.

امتحان ریاضی پایان سال:

سوال: یک مثال برای مجموعه ی تهي نام ببرید؟

جواب: مجموعه ی آدم های خوشبخت فامیل ما

سوال: عضو خنثی در جمع کدام است؟

جواب: حاج محمود آقا، شوهر خاله ی ریحانه که بود و نبودش در جمع خانواده هیچ تأثیری ندارد و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند.

سوال: خاصیت تعدی در رابطه ها چیست؟

جواب: رابطه ای که موجب پینه بستن پدرم، بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست.

سوال: نامساوی را تعریف کنید؟

جواب: یعنی رابطه ما با آنها از ما بهتران، اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد، الهی که نباشد.

سوال: خاصیت بخش پذیری چیست؟

جواب: همان خاصیت پولداری است آقا که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن دکترها در راه خانه می میری.

سوال: کوتاهترین فاصله بین دو نقطه چیست؟

جواب: خط فقر، که تولد لیلا خواهرم را، بلافاصله به مرگش متصل کرد.

معلم دیگر ادامه نداد برگه را تا کرد و در جیب خود گذاشت.

مجتبی که دیگر دم در حیاط مدرسه رسیده بود گفت: راست گفتید که هیچی نمی شوم .... هیچی....

بعد در مدرسه را بوسید و برای همیشه پشت در گم شد.



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی ها، داستان، ،
:: برچسب‌ها: تک بال, داستان, سرگرمی, تفریح, اخراج ازمدرسه, تکبال, امتحان ریاضی,
از دخترك كبريت فروش تا پسرك فيش فروش
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 23:44

ياد دوران كودكي بخيرروزهايي كه داستان دخترك كبريت فروش را از مادربزرگم مي شنيدم،داستان دخترک کبریت‌فروش فقیری که در سرمای شب سال نو سعی دارد تا کبریت‌هایش را به مردم بفروشد اما کسی به او توجهی نمی‌کند

گذشت و گذشت و بسيار گذشت ، روزگاران سپري شد،علم و تكنولوژي پيشرفت كرد
  به موازات پيشرفت تكنولوژي و از سوي ديگر افزايش مشكلات اقتصادي ، مشاغل كاذب هم تغيير ماهيت دادند و به قول امروزي ها آبديت شدند.چند روز پيش با يكي از اين مشاغل كاذب آبديت شده روبرو شدم،البته اين بار نه كبريتي در كار بود و نه سرمايي...  
اينبار جاي كبريت را فيش نوبت بانكي و جاي سرما را هواي مطبوع داخل بانك گرفته بود.  
قضيه از اين قرار است كه وقتي وارد بانك شدم با صف عريض و طويلي مواجه بودم كه ابتدايش پيدا بود و انتهايش نا پيدا...  
به اطراف نگاه ميكردم تا انتهاي صف را پيدا كنم و نفري به نفرات اين صف طولاني بيفزايم كه پسر جواني به آرامي نزديك شد و زير لفظي گفت : ميخواهي كارت زودتر راه بيفتد؟با تعجب نگاهي به او كردم و گفتم چطور؟ فيش نوبت بانكي را كه تنها سه نفر به نوبتش باقي مانده بود را نشانم داد و گفت اينطور!!! فقط كمي خرج دارد!!!  
به قول معروف تازه دو هزاريم افتاد كه ماجرا از چه قرار است! گفتم خرجش چقدر است؟گفت: دو هزار تومان! لبخندي زدم و گفتم حالا نميشود به ما هزار تومان تخفيف بدهي؟ 
گفت:چرا ! اتفاقا فيش هزار توماني هم دارم! فقط نوبتش ديرتر ميرسد و ۱۵ نفري به نوبتش مانده! ۵۰۰ توماني اش هم هست كه ۲۵ نفري به نوبتش مانده!  
شم خبرنگاري ام گل ميكند و چند سوال از او ميپرسم...  
از او ميپرسم كه شغلش چيست؟ پوزخندي ميزند و ميگويد همين ديگر!!!  
ميپرسم هر روز اينجايي؟ ميگويد نه! هر روز به يكي از شعبات و يا ادارجات شلوغ مركز شهر ميروم!اينطوري كمتر جلب توجه ميكنم!  
ميگويد از صبح كه وارد بانك ميشود چد فيش ميگيرد و اين كار را به تناوب در طول روز انجام ميدهد و با طولاني شدن صف آنها را به نفرات مياني يا انتهايي صف ميفروشد...  
از درآمدش هم ميپرسم كه مبلغش را نميگويد اما ميگويد گذران امور ميكند....  
ميگويد فعلا مجرد است و فعلا دخلش به خرجش ميرسد....  
 
پس از اين همه صحبت فيشي كه دو نفر به نوبتش مانده بود سوخت ميشود،احساس گناه ميكنم و يك فيش دو هزار توماني كه پنج نفر بيشتر به نوبتش نمانده از او ميخرم...  
پس ازاين هم كه در صف مي ايستم او را از دور نظاره ميكنم ، در همان چند دقيقه چند فيش ديگر را به فروش ميرساند...  
اين هم شغل اوست ديگر!!!  

چه كسي ميداند ! شايد ما براي فرزندان و نوه هايمان به جاي قصه دخترك كبريت فروش قصه پسرك فيش فروش را تعريف كنيم... شايد...  
 



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی ها، داستان، ،
:: برچسب‌ها: تک بال, دخترک کبریت فروش, سرگرمی, داستان, پسرک فیش فروش,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد